قوله تعالى: «و قیل للذین اتقوْا ما ذا أنْزل ربکمْ» این در برابر آنست که: «و إذا قیل لهمْ ما ذا أنْزل ربکمْ» و این آن بود که احیاء عرب بایام موسم کس فرستادند به مکه تا از احوال رسول خداى (ص) بپرسند و قصه وى بداند و نشان وى بپرسد، چون بدر مکه رسید مقتسمان که بر راه بودند یکى مى‏گفت محمد ساحرست، یکى مى‏گفت شاعرست، یکى مى‏گفت کذابست، یکى مى گفت مجنونست، و مى‏گفتند: لو لم تلقه خیر لک اگر او را نبینى ترا به بود، آن سائل گفت: انا شر وافد ان رجعت الى قومى دون ان ادخل مکة و استطلع امر محمد او القاه پس من بد پیکى باشم و بد رسولى از قوم خویش اگر هم باین سخن باز گردم و در مکه نروم و محمد را نبینم و حال وى باز ندانم، چون در مکه شد اصحاب رسول و مومنان را دید گفت: «ما ذا أنْزل ربکمْ» اینست که رب العالمین گفت: «و قیل للذین اتقوْا ما ذا أنْزل ربکمْ» ما و ذا کالشى‏ء الواحد و المعنى: اى شى‏ء انزل ربکم چه چیز است که خداى فرو فرستاد بر محمد؟ «قالوا خیْرا» اینجا دو قول گفته‏اند: یکى انزل خیرا و هو القرآن الجامع لجمیع الخیرات، ایشان جواب دادند که خیر فرو فرستاد یعنى قرآن فرو فرستاد که جامع خیراتست و منبع حسنات و بیان ثواب مومنان.


قول دیگر قالوا خیرا اى قالوا قولا خیرا یعنى التصدیق و السمع و الطاعة، یعنى که ایشان در جواب همه نیکى گفتند و تصدیق کردند که وى پیغامبرست راست گوى و راست کار، فرستاده بحق و آورنده دین حق، «للذین أحْسنوا» روا باشد که این تفسیر «خیر» بود و روا باشد که سخنى مستأنف بود، اى للمحسنین فى هذه الدنیا حسنة، اى لمن قال لا اله الا الله» ثواب مضاعف امن و غنیمة و اهل و مال هر که در دنیا گوید باخلاص «لا اله الا الله» و کار نیکو کند او را ثواب مضاعف بود هم در دنیا و هم در عقبى، در دنیا امن و غنیمت و اهل و مال و در عقبى جنات عدن، آن گه گفت: «و لدار الْآخرة خیْر» و سراى آخرت و حیات آن جهانى به از سراى دنیا و حیات این جهانى، «و لنعْم دار الْمتقین» احتمال کند که دار المتقین دنیاست یعنى یتزودون منها للأخرى، باین قول «جنات عدْن» ابتداست و «یدْخلونها» خبر ابتدا. معنى دیگر: «و لنعْم دار الْمتقین جنات عدْن» نیک سرائیست متقیان را.


«جنات عدْن یدْخلونها تجْری منْ تحْتها الْأنْهار» اى منابعها من تحت اشجارها، «لهمْ فیها ما یشاون» یشتهون، «کذلک یجْزی الله الْمتقین» اى مثل هذا الجزاء الذى هو الجنة یجزى من اتقاه.


«الذین تتوفاهم الْملائکة طیبین» اى طیب الله انفسهم بنظافة الایمان و طهارة الاسلام مى‏گوید فریشتگان قبض ارواح ایشان مى‏کنند و ایشان بنظافت ایمان و طهارة اسلام پا کند، کردار ایشان پاک و اعتقاد ایشان پاک. و قیل «طیبین» اى فرحین ببشارة الملائکة ایاهم بالجنة و الامن مما یخافون، «یقولون» اى تقول الملائکة لکل احد منهم عند الموت: السلام علیک یا ولى الله، الله یقرأ علیک السلام، «ادْخلوا الْجنة» اى ابشروا بالجنة. و قیل یقال لهم فى الآخرة: «ادْخلوا الْجنة بما کنْتمْ تعْملون» فى الدنیا ایام حیاتکم «ْ ینْظرون إلا أنْ تأْتیهم الْملائکة» قرأ حمزه و الکسائى: «یأتیهم» بالیاء و قرأ الباقون: «تأتیهم» بالتاء، و الوجه فیهما ما ذکرنا فى یتوفیهم و تتوفانى بالیاء و التاء، اى ما ینتظرون الا مجى‏ء الملائکة لقبض ارواحهم، «ْ یأْتی أمْر ربک» یعنى یوم القیامة. و قیل او یأتى امر ربک اى عذابه الذى وعدهم و تأخر عنهم. و قیل او یأتى امر ربک بالقتل، و المعنى هل یکون مدة اقامتهم على الکفر الا مقدار حیاتهم الى ان یموتوا او یقتلوا، «لک فعل الذین منْ قبْلهمْ» استبطأوا العذاب کاستبطاء هولاء و انتظروا انتظار هولاء و کفروا کفر هولاء، «ما ظلمهم الله» بتعذیبه ایاهم، «لکنْ کانوا أنْفسهمْ یظْلمون» بکفرهم و بمعصیتهم.


«فأصابهمْ سیئات ما عملوا» اى جزاء اعمالهم السیئة، «و حاق بهمْ ما کانوا به یسْتهْزون» احاط بهم جزاء استهزائهم، و الحیق الاحاطة بالشى‏ء و لا یستعمل الا فى الشر و فى الآیة تقدیم و تأخیر، و التقدیر کذلک فعل الذین من قبلهم فاصابهم سیئات ما عملوا و حاق بهم ما کانوا به یستهزءون و ما ظلمهم الله و لکن کانوا انفسهم یظلمون.


«و قال الذین أشْرکوا لوْ شاء الله ما عبدْنا منْ دونه منْ شیْ‏ء» یعنى لو لم یرص لحال بیننا و بین ذلک او منعنا بارسال الملائکة بالنهى الینا، مشرکان گفتند ما عبادت این بتان که مى‏کنیم بآن مى‏کنیم که الله تعالى از ما مى‏پسندد و بآن راضیست که اگر راضى نبودى ما را فرا آن نگذاشتى و نه پدران ما را و از آن بگردانیدى و بآنچ پسندیده اوست هدایت دادى، چون نکرد از آنست که از ما این خواست و باین رضا داد و همچنین بحیره و سائبه و وصیله و حامى که محرم کردیم از آن کردیم که از ما تحریم خواست و بمشیت اوست و بآن راضى. و قیل انما قالوا ذلک استهزاء و تکذیبا کما قالوا: «أ نطْعم منْ لوْ یشاء الله أطْعمه» و لا خلاف ان الله لو شاء لاطعمهم، کذلک لو شاء الله ما اشرکوا و ما عبدوا من دونه شیئا.


«لک فعل الذین منْ قبْلهمْ»


من الامم المشرکة، اى قالوا مثل قولهم فى تکذیب رسل الله، «فهلْ على الرسل» اى ما علیهم، «إلا الْبلاغ الْمبین» و قد بلغوا اما الهدایة فهى الى الله سبحانه و تعالى و اذا بلغت الرسل فالایمان به واجب. و قیل الایمان یجب بالسمع و یلزم بالبلاغ، و البلاغ بمعنى الإبلاغ کالطاقة و الجابة و الطاعة.


«و لقدْ بعثْنا فی کل أمة رسولا» کما بعثناک فى هولاء، «أن اعْبدوا الله» یعنى بان اعبدوا الله، «و اجْتنبوا الطاغوت» و هو الشیطان و کل من یدعو الى الضلالة. رب العالمین اندرین آیت خبر داد که رسولان را بخلق فرستاد تا ایشان را بعبادت حق فرمایند و بر دین حق خوانند، اما اضلال و هدایت در ایشان نیست که هادى و مضل خداى تعالى است آن را که خواهد راه نماید و آن را که خواهد بى راه کند، اینست که گفت: «فمنْهمْ منْ هدى الله» ارشده، و منْهمْ منْ حقتْ» وجبت، «علیْه الضلالة» و الکفر بالقضاء السابق حتى مات على کفره، «فسیروا فی الْأرْض» خطاب لامة محمد (ص)، «فانْظروا کیْف کان عاقبة الْمکذبین» قوم نوح و عاد و ثمود و غیرهم، اى انظروا الى اثار سخط الله بهم کیف اعقبهم تکذیبهم رسل الله ما اعقبهم ثم اکد ان من حقت علیه الضلالة لا یهتدى.


فقال تعالى: «إنْ تحْرصْ على‏ هداهمْ» اى ان تطلب هداهم اشد الطلب، «فإن الله لا یهْدی منْ یضل» یهدى بفتح یا و کسر دال قراءت اهل کوفه است، یعنى که الله تعالى راه ننماید کسى را که خود بى راه کرد، آن کس که در سابقه حکم خذلان الله تعالى بوى رسید نیز او را توفیق هدایت ندهد، و احتمال کند که هدى بمعنى اهتدى باشد اى لا یهتدى من اضله الله، و قراءت باقى لا یهدى بضم یا است و فتح دال مى‏گوید بى راه کرده خداى را راه ننمایند، همچنانست که گفت: «منْ یضْلل الله فلا هادی له» و بر یضل بضم یا و کسر ضاد همه متفق‏اند، «و ما لهمْ منْ ناصرین» من ینصرهم من عذاب الله و یمنعهم عنه.


«و أقْسموا بالله جهْد أیْمانهمْ» اى حلفوا باغلظ ایمانهم تکذیبا منهم بقدرة الله على البعث، و قوله «جهْد» منصوب على انه مصدر فى موضع الحال، مفسران گفتند مردى مسلمان دینى داشت بر مردى مشرک، تقاضاى وى کرد و در اثناء سخن وى برفت: و الذى ارجوه بعد الموت انه لکذا بآن خداى که بعد از مرگ بوى امید دارم که چنین و چنین بود، آن مرد مشرک گفت: تو مى‏گویى که بعد از مرگ بعث خواهد بود و ترا زنده برانگیزانند؟ آن گه سوگند یاد کرد آن مشرک بایمان مغلظه که: «لا یبْعث الله منْ یموت» رب العالمین بجواب وى این آیت فرستاد: «بلى‏ وعْدا علیْه حقا» بلى ایجاب من الله ما نفوه من البعث اى بلى لتبعثن، الله گفت: بلى شما را برانگیزانند، اینجا سخن تمام شد. آن گه گفت: «وعْدا علیْه حقا» اى وعدکم الله البعث و الجزاء وعدا حقا لاخلف فیه و قوله «علیْه» اى علیه انجازه و الوعد الحق ما قرن بالانجاز، «و لکن أکْثر الناس لا یعْلمون» انه وعد لا یأتی علیه خلف. قال قتادة: ذکر لنا ان رجلا قال لابن عباس ان ناسا بالعراق یزعمون ان علیا مبعوث قبل یوم القیامة و یتاولون هذه الآیة، فقال ابن عباس کذب بنوا الاماء انما هذه الآیة عامة للناس، لو کان على مبعوثا قبل یوم القیامة ما انکحنا نساءه و لاقسمنا میراثه، و صح‏


فى الخبر ان الله عز و جل یقول کذبنى ابن آدم و لم یکن له ذلک و شتمنى و لم یکن له ذلک، اما تکذیبه ایاى فقوله لن یعیدنى کما بدانى، و فى روایة اخرى فحلفه بى ان لا ابعث الخلق، و اما شتمه ایاى فقوله: «اتخذ الله ولدا» و انا الواحد الصمد الذى لم الد و لم اولد و لم یکن لى کفوا احد.


قوله: «لیبین لهم» گفته‏اند این لام تعلق ببعث دارد و معنى آنست که: بلى یبعثهم لیبین لمنکرى البعث و المقسمین صحة ما اختلفوا فیه و لیعلموا کونهم کاذبین، قومى گفتند این لام متصل است بآیت پیش: «و لقدْ بعثْنا فی کل أمة رسولا» لیبین لهم اختلافهم انهم کانوا من قبله على ضلالة، و گفته‏اند «الذی یخْتلفون فیه» این اختلاف همانست که آنجا گفت: «عم یتساءلون عن النبإ الْعظیم، الذی همْ فیه مخْتلفون» جاى دیگر گفت: «إنکمْ لفی قوْل مخْتلف» این هر سه آیت در کار رستاخیز است قومى منکر بودند و مى‏گفتند: «لا تأْتینا الساعة»، قومى بشک بودند همى‏گفتند: «إنْ نظن إلا ظنا و ما نحْن بمسْتیْقنین» ثم ذکر سهولة البعث علیه فقال: «إنما قوْلنا لشیْ‏ء» اى اذا اردنا «ان» نبعث من یموت فلا مشقة علینا فى احیائه لانا اذا اردنا خلق شى‏ء فانما «نقول له کنْ فیکون». قرأ ابن عامر و الکسائى: فیکون بالنصب عطفا على نقول الذى انتصب بان و التقدیر ان نقول فیکون فینتصب لانه معطوف على منصوب، و قرأ الباقون فیکون بالرفع و الوجه انه فعل مستأنف مقطوع مما قبله و التقدیر فهو یکون. و قیل معنى الآیة: انا اذا اردنا الشی‏ء نقول من اجله کن ایها المراد فیکون على قدر ارادة الله عز و جل، و قد سبق بیانه فى سورة البقرة. و فى هذه الآیة دلیل على ان القرآن غیر مخلوق و ذلک ان الله عز و جل اخبر انه اذا اراد شیئا قال له کن فیکون، فلو کان قوله کن مخلوقا لاحتاج الى قول ثان و احتاج ذلک القول الى قول ثالث الى ما لا نهایة له فثبت ان الله تعالى خلق المخلوق بکلام غیر مخلوق.